نورنیوز-گروه فرهنگی: «سورپرایز مقدس، پشت بیمارستان اسرائیلی». این عنوان یادداشتی است که سایت لسآنجلس تایمز در 21 می 2008 به قلم «باتشیوا سابلمن» حول کشفی نادر در یکی از شهرهای فلسطین اشغالی منتشر کرده است. شهر ساحلی
«اشکلون» (Ashkelon) در آن زمان و به دلیل نزدیکی به غزه، چند بار مورد حملهٔ راکتهای شلیکشده از سمت نوار غزه قرار گرفته است. در یک حمله و در اثر تصادم موشک به یک مرکز خرید، دهها نفر از ساکنین این شهر مجروح میشوند و در
مرکز پزشکی Barzilai مورد مداوا قرار میگیرند. این حادثه، توجه اذهان را به یک قطعهٔ شگرف تاریخی در بیمارستان شهر «اشکلون» جلب میکند: مقام رأسالحسین علیهالسلام.
مورخین اسلامی دربارهٔ اینکه پس از وقوع حادثهٔ کربلا و شهادت امام حسین بن علی بن ابیطالب، تقدیر الهی سر بریدهٔ امام را به کدامین خاک مدفون کرده است، اختلاف نظر دارند. اقوال مختلف که بعضی مبتنی بر روایات منقول از ائمهٔ شیعه هستند و بعضی دیگر از روایتهای تاریخی نتیجه شدهاند، نظر مشترکی را حول این موضوع فراهم نمیآورند. اگر از بعضی باورهای عام همچون اعتقادی که میان بعضی از شیعیان افغان وجود دارد و زیارتگاهی را در استان کندز افغانستان به عنوان محل دفن سر تقدیس میکنند، بگذریم، خاصهٔ این نگاههای تاریخی را میتوان حول دو محور دستهبندی کرد؛ گروهی از محققین و مورخین شیعه که محل دفن سر امام را بر کنار مضجع و در کربلا و یا دستکم در عراق میدانند، و گروهی دیگر که عموما شامل مورخین اسلامی غیر اثنیعشری (همچون اهلتسنن و اسماعیلیه) میشود و مدفن سر را خارج از عراق، در شام و مصر و سوریه میدانند.
در این مقال، مجال بررسی و اعتبارسنجی این روایات تاریخی نیست، نیز اینکه کاری است خارج از توش و توان نگارنده؛ اما اشارهای به روایت تاریخی دمشقیه به منظور طرح پیشزمینهٔ تاریخی این مسئله، ضروری است. روایت زیر را از مقالهای تحت عنوان «تاریخ مختصر انتقال رأس مقدس حسینبنعلی، از دمشق تا اشکلون تا قاهره» ترجمه کردهام که به قلم «دکتر عباس برهانی» در روزنامهٔ «دیلینیوز» پاکستان به تاریخ 3 ژانویه 2009 به چاپ رسیده است و مدخل «حسین بن علی» در صفحهٔ انگلیسی ویکیپدیا به آن ارجاع داده است. بدیهی است که این نقل، به معنای تأیید یا رد آن نیست.
با حضور اسرای اهلبیت، یزید بن معاویة پس از برپایی جشن و به نمایش گذاردن سر بریدهٔ امام حسین، آن را در شکافی در دیوار درونی مسجد جامع دمشق دفن کرد. این سر تا زمان حکومت عباسیون مضبوط و محدود، اما مورد احترام و زیارت دوستداران اهلبیت رسولالله باقی میماند. «المقتدر بالله» خلیفهٔ عباسی تلاش زیادی برای بازداری شیعیان از زیارت این مقام انجام میدهد، که ثمری نمیدهد. پس دستور میدهد تا مقام و علائم آن را نابود کنند و تابوت حاوی سر را در شهر «عسقلان» که در آن زمان مرز حکومت مسلمین بوده است، بهطور مخفیانه دفن کنند.
سالها بعد، «ابومنصور نزار المصطفی» خلیفهٔ پانزدهم فاطمی، مکان این سر را در محلی به نام «باب الفرادیس» در عسقلان شناسایی میکند، اما همچنان تا حدود 250 سال بعد یعنی سال 1153 میلادی در همان مکان باقی میماند. خلیفهٔ هجدهم فاطمی «معاد المنتصر بالله» به «داعی، بدرالجمالی» فرماندهٔ نیروهای فاطمی در فلسطین دستور میدهد تا محل دقیق رأس الحسین را شناسایی و بازسازی کند. بدرالجمالی طبق این دستور، مسجدی را در محل مذکور برپا میکند که به «مسجد مشهد الحسین» نامگذاری میشود. او منبری چوبین تهیه میکند که درون آن، کتیبهای به خط کوفی عربی فاطمی کندهکاری شده است و گزارشی از چگونگی این سیر ارائه میدهد. [گفتنی است این کتیبهٔ تاریخی کماکان در منبر فاطمی موجود است.]
پس از آنکه «
الطیب ابیالقاسم» بیستویکمین خلیفهٔ فاطمی رو به انزوا گذارد، عمویش «عبدالمجید» حکومت فاطمی را تصاحب کرد. در میانهٔ جنگهای صلیبی، او از خوف قساوت و بیرحمی دشمنان دستور میدهد تا «امیر صیف المملکة تمیم» والی شهر عسقلان به همراه «قاضی محمد بن مسکین» تولیت مشهد الحسین، تابوت سر را از جایگاه خود خارج کنند و در کمال احترام و تکریم به قاهره منتقل کنند. مورخینی چون المقریزی و ابن میسّر چنین نقل کردهاند که در روز سهشنبه دهم جمادیالآخر، تابوت را طی تشریفات خاص و همراه موکبی شکوهمند که در پیشاپیش آن امیر مصر «الصالح طلائع بن زریک» بود، به سمت کاخ زمرد آوردند و سپس در محلی به نام «قبة الدیلم» به خاک سپردند. این مکان امروزه با نام «مشهد الحسین» در قاهره، زیارتگاه جمع کثیری از مسلمانان مصری است که هرساله و به ویژه ایام محرم، به آنجا میآیند.
اینها گذشت تا به وقت سلطنت «صلاحالدین ایوبی». یکی از مورخین مشهور مصری به نام «محیالدین عبد الزهیر» مینویسد: "هنگامی که صلاحالدین به قدرت رسید، تمامی آثار بر جای مانده از حکومت فاطمی را تخریب میکند و عزاداری در ماه محرم را ممنوع میکند و روز عاشورا را روز شادی و جشن اعلام میکند." در طول حکومت وی که از دشمنان شیعه بوده است، منبر فاطمی را از عسقلان به «مسجد خلیلالرحمن» یا «مسجد ابراهیمی» در شهر الخلیل کنونی در فلسطین منتقل میکنند، لیکن متوجه کتیبهٔ تاریخی آن نمیشوند. تا آنکه بعدها «طاهر صفیالدین» پنجاهویکمین داعی فاطمی (متوفای 1965میلادی)، حین بازدید از مسجد خلیلالرحمن، هزار سال پس از انقراض حکومت فاطمیان، منبر فاطمی را شناسایی میکند و کتیبه را مشاهده میکند.
اما مسجد شهر عسقلان، که امروزه به نام عبری «اشکلون» شناخته میشود، با عنوان «مسجد المشهد الحسین» تا نیمهٔ قرن بیستم میلادی پا برجا بوده است و مورد تکریم و زیارت مسلمانان قرار داشته است. در این سالها، این مسجد به عنوان مجللترین بنای شهر اشکلون شناخته میشده است. «توفیق کنعان» در کتاب «مقدسات محمدی در فلسطین»، آن را «مقامی عظیم بر فراز یک تپه» توصیف میکند که مقبرهای در میان ندارد، اما رکنی دارد که نشانهدهندهٔ مکان دفن سر بوده است. گزارشی در روزنامهٔ «هاآرتص» در سال 2005 مبنی بر آن است که این زیارتگاه در جولای 1950 به دستور «موشه دایان» تخریب شده است.
«سابلمن» در یادداشت خود در لسآنجلس تایمز مینویسد: "از آن مسجد تپهای پوشیده از علف باقی میماند، اما یک هزاره پس از آن که سر حسینبنعلی از اشکلون جابهجا شده است، این مکان هنوز مورد احترام فرقههای شیعه خصوصا شیعیان هند و پاکستان است." او از اهالی بیمارستان Barzilai نقل میکند که یک دهه پیش، یک روحانی مذهبی شیعه به بیمارستان میآید و تقاضایی نامعمول را مطرح میکند: بنای یک جایگاه نماز برای زائران در این مکان.
این شخص «داعی محمد برهانالدین» پیشوای پنجاه و دوم فرقهٔ اسماعیلیه است که تعمیر و بازسازی مسجد اعظم کوفه نیز به دست او صورت گرفته است. دکتر «ران لابل» رئیس بیمارستان از او میپرسد: "از کجا میدانید که اینجا همان محل است؟" برهانالدین او را به روی تپه میبرد و با بیل مشغول حفر آن میشود. دکتر لابل میگوید: "در کمال تعجب، مشاهده کردم که پس از حفر یک متر یا بیشتر، سنگ نبشیهای مسجد کهن نمایان شد." زائران پس از این اتفاق، با همیاری مسئولین بیمارستان شهر اشکلون، گرانقیمتترین سنگ مرمر را از هند وارد میکنند و جایگاهی مرمرین برای نمازگزاری زائران در محل منسوب به دفن سر در پشت بیمارستان ساخته میشود. بدین ترتیب، هر ساله تعداد قابل توجهی از شیعیان در این مکان به رسم ادای احترام به امام حسینبنعلی، حضور مییابند.
دکتر لابل که اکنون در مورد این موضوع متخصص شده است، میگوید: "آنها مردمانی آرام و صلحجو هستند. در سکوت میآیند و میروند، به ندرت صدایی از آنها شنیده میشود. اینجا جزیرهای شده است برای نمازگزاران مسلمان شیعه، در یک بیمارستان اسرائیلی، در یک دولت یهودی... این اتفاق، منحصر به فرد است!"